August 30, 2010

دل میل تو داره

اگر از کارهای کیوسک خوشتان می آید و محسن نامجو را هم دوست دارید باید به اطلاعتان برسانم که این موزیک را مختص شما ساخته اند. اگر تا به حال موفق به پیدا کردنش نشدید از اینجا دانلودش کنید.

پی نوشت اول: شاید اسم آهنگ یارُم بیا باشد ولی دلیلی بر بندری بودنش نیست.
پی نوشت آخر: لُنگی خودتی.

.

August 29, 2010

     از همان روزی که علی دایی به آث میلان گل زد از استقلال بدم آمد. توضیح ربط این دو قضیه با هم در این مقال نمی گنجد. دایی را اما دوست داشتم. بچه که بودم به خاطر نام خانوادگی اش، بزرگتر که شدم برای نوع گفتارش و حالا به این خاطر که از نظر من نمونه یک انسان موفق است. هم در تجارت هم در تحصیلات و هم در فوتبال. روزی هم که سرمربی تیم ملی شد نگرانی برای آبرویش بی جا نبود. اشتباه بود که حالا باید پشت این میز و آن میز کاغذ نشان بدهد آبرویش را برگرداند. البته من دایی را هرچه هم که باشد مثل دایی خودم دوست دارم. البته حالا که انقدر چاق شده مثل قدیم نیست.

     الان اصلاً نمی خواستم در مورد دایی بنویسم. می خواستم بگویم من نه استقلالی هستم و نه اصفهانی. ولی خود استقلالی ها هم بعد از سه گلی که خوردند فکر نمی کردند بازی را ببرند. خدا وکیلی نامردی نبود؟

     نه که فکر کنید من غصه ی اس ام اسی که برای نود فرستادم و به سپاهان رای دادم را می خورم ها، نه. از این صبا کلافه ام. از دیشب که داور سوت زد هرکاری می کنیم خفه نمی شود. معلوم نیست مادرمان سر این بچه از دست چه کسی لقمه گرفنه. بحث در این مورد در خانواده زیاد بود. اگر پدرمان عقل و شعور درست و حسابی نداشت حتی می توانست به مادرمان شک کند. می فهمید که؟

پ.ن: صحنه ی شادی پس از گل دایی را به میلان به یاد بیاورید و با صدای بلند بخندید.

August 27, 2010

ایشان در ادامه ی سخنرانی خود نظام اسلامی را نظام آزادی دانستند و تصریح کردند اگر آزادی نباشد، رشد و کمال اتفاق نمی افتد.     
     بالاترین آزادی در نظام اسلامی وجود دارد. هر چه قدر جامعه اسلامی رشد یافته تر باشد، اجرا و تحقق آرمان ها بهتر انجام خواهد شد. البته در نظام مادی چنین شرایطی حاکم نیست، به طوری که در اروپا و آمریکا حتی به قدری آزادی وجود ندارد که خبرنگاری که 50 سال برای آنها فداکاری کرده هنگامی که از فلسطین سخن می گوید، به راحتی از کار اخراج می شود.



     بنده در تصدیق سخنان ایشان نفس عمیقی می کشم و اضافه می کنم، ای خبرنگاران نظام های مادی اگر به ایران نیایید و کار خود را در اینجا ادامه ندهید و فلسطین را فراموش کنید از زیان کارانید. به شما وعده می دهیم آزادی بیان را می توانید در ایران تنفس کنید. کار خود را هم می توانید از پشت در توالت های عمومی شروع کنید.
     باشد که رستگار شوید.

August 19, 2010


وبلاگ عزیزم از اینکه مزاحم شما شدم معذرت می خواهم. می دانم که این مسایل خانوادگی به شما مربوط نمی شود ولی خودتان که در جریان هستید، چاره ای نداشتم. زیرا مخاطب من یک نفر خر دو پا است که تنها یاد گرفته از پاهایش استفاده کند و با سرعت هرچه بیشتر راه برود تا از خانه و خانواده دور شود. البته بابت دو پا بودنش بسیار خداوند را شاکرم. تصور اینکه با داشتن چهار پا سرعتش دو برابر می شد عذابم می دهد. این شخص از تکنولوژی بیزار است و تلفن همراهش را که با دعوا و آبرو ریزی راضی شد بخرد همیشه روی اُپن آشپزخانه جا می گذارد و زمان هایی که با همسرش از خانه خارج می شود به طرز ماهرانه ای موبایل او را هم در خانه جا می گذارد و همیشه هم حاشا می کند این کارش عمدی بوده. ایمیل؟ کور خوانده ای. نخیر، به هیچ وجه.
مصیبت عظما زمانی است که نامبرده قصد سفر می کند. ایشان وقتی به سفر می روند عادت ندارند که در طول سفر بستگان و وابستگان را از حال خویش آگاه کنند. نباید منتظر باشید تا با موبایتان تماس بگیرد زیرا کارت تلفن نمی خرد و با آن دو پایی که در بالا ذکر کردم با پشتکار مخصوص به خودش آنقدر می گردد تا تلفن سکه ای پیدا کند و از آنجایی که تلفن خانه ی ما جز در مواقعی که خواب هستیم اشغال است و مشترک مورد نظر با وجود تلاش تحسین برانگیزش موفق به برقراری ارتباط نمیشود شما باید همچنان در حالت نگرانی به سر ببرید و آنقدر نگران بمانید و استرس بگیرید تا معده اتان بسوزد و آنقدر بسوزد تا بمیرید.
     خواهر عزیزم! خواهش می کنم هر چه سریعتر قبل از اینکه دچار حالت سطر بالا شوم از حالت قمیشی زدگی خارج شوید و برای تنوع هم که شده دو سه روزی پیدایتان شود تا ببینید ما چه حالی داریم.
    از شما دوستان عزیز هم خواهشمندم بر سر سفره های افطارتان دعا کنید خواهر کوچک من به طور معجزه آسایی به کافی نتی در نزدیکی محل اقامتش مراجعه کند و این صفحه را مطالعه نماید و اگر این چنین نشد دعا می کنم هر چه زودتر خبر مرگش به دستمان برسد تا قومی به آسایش برسند.
آمین.

.

August 15, 2010


جناب آقای عزت الله ضرغامی

     حلول ماه مبارک رمضان را به شما و همکاران زحمت کشتان تبریک گفته و امید به قبولی طاعات و عباداتتان در درگاه خداوند دارم!
     می دانم اینجا را نمی خوانید ولی مهم نیست. حتماً شما هم مطلعید زمان زیادی است ما، یعنی من و عده ی بسیار زیادی از بینندگان سابقتان دیگر نه فقط به دلیل دست کم گرفتن شعور مخاطب با پخش چرندیات فراغت خراب کن بلکه به دلایل غیر قابل بیان ولی عیان عطای تماشای رسانه ملی تان را به لقایش بخشیده ایم. اما آرزو داشتم انسان با شعوری بودید و می فهمیدید ربنای استاد شجریان اگر یک نوع میراث هنری یا خاطرات ماه رمضان های سال های کودکی و نوجوانی و جوانی و... مردم نباشد ارث پدری شما هم نیست که هرگاه خواستید پخش و هرگاه دلتان نخواست تحریمش کنید.
     شما که سال هاست با ساخت و پخش برنامه های دلخواهتان سلیقه ی قابل تحسینتان را به مردم تحمیل کرده اید و سلیقه یشان را به پایین ترین سطح ممکن کشانده اید ای کاش یک ماه در سال آن هم تنها برای دقایقی اندک در روز، خواست مخاطب مدنظرتان بود و می فهمیدید اگر ربنا به مشام شما بوی گند سیاست می دهد در مردم تنها حسی را زنده می کند که نوستالژی نام دارد.
     به هر حال نگارنده به خوبی واقف است که نه تنها به شما بلکه به هیچ کدام از دستگاه های دولتی انتقادی وارد نیست و صدایش را کسی نمی شنود. قصد ایشان از نوشتن این سطور تنها بیان دیدگاه خالی از اهمیتش در کمال بیچارگی، تاسف و خشم بود.

                                                                                                                    والسلام

.

August 12, 2010


جلال آل احمد توی لاک صورتی بعد از دعوای هاجر و عنایت سر لاک زدن و غلط بودن نماز از قول اوستا رجبعلی می گوید:
" ناخون که جزو بشره نیسش که. هر هفته چار مثقال ناخونای زیادیتو میگیری و دور میریزی. اگه جزو بشره بود که چیندن هر نوک سوزنش کلی کفاره داشت."

حالا هر چی این عمه خانوم جان را توی رودربایستی می گذارم که شما سوادت ماشاالله هزار ماشالله از اوستا رجبعلی که فقط خواندن بلد بود که بیشتر است بیا و از خیر این لاک ناخن های من بگذر. جد کرده که نه، نمی شود!
می گوید: "حالا روزه نمی گیری، عذرت موجه ولی دو رکعت نماز ببندید به اون کمرت ازت کم نمیشه که هیچ واسه اون بچه ی تو شیکمتم کلی خوبه."
من اوستا رجبعلی را از عمه خانوم بیشتر دوست دارم. عمه خانوم نمی فهمد هاجر درون من چقدر لاک زدن را دوست دارد.  

.

August 9, 2010


اگر در هفته ی آخر ماه دوم به سر می برید می دانم که همچنان دنیایتان بو می دهد و گاهی مجبورید هر چند روز یک بار سرم را که مثل صلیب عیسی آویزانتان است با دقت به دوش بکشید تا دستتان پاره نشود. حتی ممکن است سه روز باشد که غذا نخورده اید و احساس می کنید اگر از حالت تهوع نمیرید بی شک از گرسنگی خواهید مرد. درک تان می کنم اگر دیگر لوس شدن فایده ای ندارد و همه از ناز کشیدن خسته شده اند.
خوب! حالا اگر ناز کش دارید که همچنان ناز کنید ولی اگر ندارید پایتان را رو به قبله دراز کنید و 1984 جرج اورول را بخوانید و هیچ چیز به تخمتان نباشد چون در خواندن این کتاب لذتی است که در انتقام نیست.

.