March 24, 2007

زندگی، شستن یک بشقاب است

بهار،تابستان، پاییز و زمستان و دوباره...
فرقی نمیکند. هر چه قدر هم که سلیقه به خرج بدهی برای چیدن هفت سین و هی در جواب سیریش بازی های داداش کوچیکه که گیر داده چرا هفت تا سین؟ بگویی که هفت تا سین چون اصلآ هفت عدد مقدسی است هی برایش مثال بیاوری از هفت شهر عشق و هفت طبقه ی آسمان و هفت پله ی عرفان و هفت خان رستم و ...تا برسی به هفت سنگ. هر چه قدر هم حوصله به خرج بدهی برای سبزه سبز کردن و لذت ببری از دیدن بزرگ شدن و رشد کردن یه موجود زنده. هر چه قدر هم که زور بزنی تا نصفه شب بیدار بمانی تا نکند سال تحویل شود و خواب باشی. هر چه قدر هم که رشته پلو بخوری تا رشته ی کار دستت بیاد هر چه قدر هم سبزی پلو با ماهی بخوری و سپاس بگویی به خاطر انگشتر سلیمان. هر چه قدر هم عیدی بگیری و عیدی بدهی، هر چه قدر هم سبزه گره بزنی و نحسیه سیزده را به در کنی بالاخره تا چشم بر هم بزنی حباب ها می ترکد و فردا صبح که از خواب بیدار شدی باید دوباره ظرف های صبحانه را بشویی. فرقی داشت؟
زمین آبستن روزی دیگر است.
این است زمزمه ی سپیده
این است که آفتاب بر می آید

1 comment:

Anonymous said...

kharim dar kenare goli!
fadaye mehrabooniat!